آرينآرين، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه سن داره

آرین پرنده خوشبختی بابا و مامان

شيطنت هاي شيرين و زيباي آرين جون

گل پسرمامان عسل مامان زندگي مامان عاشقتم سلام پسرم بعد از چند روز ابريزش و سرفه خدارو شكر خوب شد و مامان كلي ذوق ميكنه گل پسرم انشااله هميشه خوب و خوش و سرحال باشي... و اما كار جديد آرين شيطون كه ميدونم از بچه هاي مهد ياد گرفته ديروز كه با مربيش صحبت ميكردم كه آرين كار جديدي انجام ميده و خطرناكه گفت بچه ها كه ورزش ميكنند اونم ياد گرفته الهي دورت بگردم ميگه 123 بعد خودش رو پرت ميكنه روي زمين دوباره ميگه مامان يعني بگو 123 تا من خودم پرت كنم زمين الهي دورت بگردم كار خطرناكيه و ديروز بابامجيد دعوات كرد كه اين كارو نكن اخه بدجوري خودت و مي اندازي زمين اصلا متوجه نميشي كه چه بلايي سرت مياد فداي نگاهت بشم كه اينقدر با مزه اي مامان عاشقته..... ...
31 تير 1392

پسرگلم سرما خورد

سلام به گل پسرمامان عزيز دردونه مامان عشق مامان زندگي مامان چند روزيست گل پسرم عشقم سرماخورده و مامان نگرانه و خيلي خسته، از روز سه شنبه گل پسرمامان آبريزشش شروع شد و تا ديروز ادامه داشت اين چند روز همش سوپ خوردي و دارو كه خدارو  شكر بهتر شدي از بس توي وان ميري و حموم ميكني . گل پسرمامان عسل مامان خوشتيپ مامان كلماتي رو كه تا به امروز ميگه (گوبه (گربه) اغ(كلاغ) الو- مامان - بابا- داداش- نه - جوجه - وكلي خارجي صحبت ميكنه كه مامان منظورش رو ميفهمه الهي دورت بگردم كه عشق بيرون رفتن داري ديروز توي گرماي تهران ساعت 17 بعدازظهر بابامجيد رو مجبور كردي ببردت بيرون وقتي اومدي مثل لبو قرمز شده بودي عزيزم عشقم دوست دارم.جديدا هم وقتي جيشت ...
29 تير 1392

آرين از روي تخت افتاد(مامان بخدا شرمنده ام)

پسرگلم اول از هر چيز ازت معذرت ميخوام ازت شرمنده ام كه ديشب مواظبت نبودم و توي خواب از روي تخت افتادي الهي چه شب بدي بود بسيار بد بازم شرمنده... ديشب والبيال ايران و المان بود و من مشتاق بودم كه تماشا كنم آرين كوچولو خوابش ميومد توي بغل مامان خوابيد گذاشتمش روي تخت كنار بابايي، اي كاش اين كار رو نمي كردم آخه بابايي هميشه حواسش بود و شاپرك من توي بغل اون مي خوابيد چي شد نمي دونم كه مدتي گذشت و مامان ازت غافل شد كه صداي عجيبي اومد خشكم زد و متوجه شدم كوچولوي زيباي من با صورت افتاده زمين الهي مامان مريم بميره الهي بميره كه بي فكري كردم بي عقلي كردم فقط نمي دونم چرا؟چرا؟ شب بسيار بدي بود آرين كلي گريه مامان مريم گريه بابا مجيد غر مي زد و اخر...
23 تير 1392